در اغلب موارد که با مشتریانم ملاقات می کنم و مراحل اولیه آشنایی برای شروع همکاری را طی می کنیم، می بینم که آنها علاقه ی زیادی دارند تا در مورد خودشان، شرکتشان و کسب و کارشان صحبت کنند و با ارائه ی توضیحات و فکت هایی سعی در معرفی برند و شرکتشان دارند. این که آنها که هستن و چه می کنند بسیار اهمیت دارد اما معمولا از مشتریانشان کمتر صحبت می کنند. اینکه آنها دقیقا که هستند و چه شخصیتی دارند. چگونه فکر می کنند و علایق و مشکلاتشان چیست. برای همین من به آن ها می گویم لطفا برای من از مشتریانتان بگوئيد. این برای من اهمیت بسیاری دارد و چشم انداز بهتری از آنها و محصولشان و راه پیش رو به من می دهد.

در ادامه می خواهم به تشریح مراحل شش گانه یک فرایند استاندارد تجربه کاربری بپردازم. با من همراه باشید.

۱. مطالعه و پژوهش درباره تولید کننده محصول (client research)

قبل از هر چیز باید مشتری خودمان را اعم از یک شخص حقیقی، شرکت، موسسه یا سازمان به خوبی بشناسیم. برای این منظور باید به این سئوالات در مورد وی (stakeholder، product owner، product manager) پاسخ بدهیم:

  • شخصیت برند (brand personality) آنها چیست؟
  • شهرت و اعتبارشان (reputation) چگونه و در چه حد است؟
  • فرهنگ سازمانی آنها (company culture) چگونه است؟
  • آخرین اخبار و اتفاقات صنعت و تجارت آنها چیست؟
  • تجارتشان را چگونه پیش می برند؟
  • کاربرانشان چه مشکلاتی دارند و راه حل آنها برای رفع این مشکلات چیست؟
  • رقبای اصلی آنها (competitor) چه کسانی هستند؟

۲. مطالعه و پژوهش درباره مصرف کنندگان محصول (user research)

علاوه بر شناخت مشتری خودمان که همان تولید کننده محصول است، باید اطلاعات دقیق و درستی از مصرف کنندگان و کاربران آن محصول نیز به دست بیاوریم. در این راستا باید به سئوالات زیر پاسخ بدهیم:

  • کاربران و مصرف کنندگان هدف (target audience) این محصول چه کسانی هستند؟
  • نیازهایشان چیست؟
  • رفتار آنها در وب (web behavior) چگونه است؟
  • استایل و ذائقه طراحی (design style) آنها چیست؟
  • تیپ شخصیتی (personality types) آنها چیست؟
  • الگوهای تعاملی (Interaction pattern) مورد علاقه شان چیست؟

برای پیدا کردن پاسخ سئوال های این مرحله، باید این کارها را انجام دهیم:

  • روی محصول آزمایش های کاربردپذیری (usability test) انجام دهیم تا متوجه نقاط ضعف و مشکلات آن بشویم.
  • بر اساس پژوهش های کاربر و آزمایش های کاربرد پذیری، پرسوناهای کاربران را بسازیم.
  • سناریوهای این پرسوناها برای رسیدن به اهدافشان و انجام دادن کارهایشان را طراحی کنیم.

۳. معماری اطلاعات (information architecture)

حالا باید اطلاعات به دست آمده از دو مرحله ی قبل را به درستی معماری کنیم. معماری کردن اطلاعات نیازمند انجام این مراحل است:

  • همه ی محتواهای (content) موجود را لیست کنیم.
  • بررسی محتواها و پاسخ به سئوالات زیر:
  • کدام بخش از اطلاعات قابل حذف یا تلفیق با بخش دیگر است؟
  • کدام بخش های سایت به درستی کار می کنند و مشکلی ندارند؟
  • آیا نیاز به ایجاد محتوای جدید داریم؟
  • ساختار اطلاعاتی جدید وبسایت را طراحی کنیم.
  • درست و بی نقص بودن ساختار جدید را با استفاده از تکنینک های کارد سورتینگ و پروتوتایپ های تعاملی آزمایش کنیم.
  • بعد از بررسی نتایج این تکنیک ها و فیدبک کاربران، در صورت نیاز، طراحی ساختار اطلاعاتی را مورد بازنگری قرار دهیم.

۴. طراحی وایرفریم صفحات (wireframing)

  • قبل از طراحی وایرفریم ها باید با سیاستگذاران محتوای محصول مشورت کنیم تا نوع و میزان محتوایی که باید در هر صفحه نمایش داده شود را تعیین کنیم.
  • سپس ساختار و چیدمان محتواها و هم چنین الگوهای تعاملی برای صفحات را طراحی می کنیم.
  • وایرفریم هایی که طراحی کرده ایم را تبدیل به پروتوتایپ کرده و آنها را با کاربران به اشتراک می گذاریم و نظرات و فیدبک هایشان را جمع آوری می کنیم.
  • بعد از اعمال نظرات کاربران، وایرفریم های نهایی را در اختیار سایر اعضای تیم قرار می دهیم تا در جریان طرح ها قرار بگیرند و آنها را از تصمیماتمان درباره الگوهای تعاملی و منطق چیدمان ها مطلع می کنیم.

۵. طراحی بصری (visual design)

  • بعد از هم فکری و همراه کردن کل تیم با وایرفریم ها، وارد مرحله طراحی بصری و گرافیکی رابط کاربری می شویم. در اینجا نگاه زیبایی شناسانه به جلوه های بصری و نگاه منطقی به کارایی بخش های مختلف محصول، هر دو در کنار هم لازم و حیاتی هستند.
  • طراحی بصری هم درست مثل مراحل قبل، بعد از اتمام باید با به اشتراک گذاشتن با کاربران و جمع آوری و اعمال نظراتشان ختم شود.

۶. آنالیز دیتاهای سایت و تست های کاربردپذیری (analytics & usability testing)

  • طی یک تعامل نزدیک و تگاتنگ با تحلیل گران دیتاها، تلاش می کنیم تا آنها را در جریان بخش های حیاتی و مهم تجربه کاربری محصول قرار دهیم و از آنها بخواهیم تا اطلاعات مهم و غنی ای را درباره آن بخش ها برای ما جمع آوری کنند.
  • دیتاها را تحلیل می کنیم و آنها را در کنار طراحی های قبلی و همچنین نظرات و شکایات کاربران قرار می دهیم و به نتایج مهمی میرسیم که نقاط ضعف و چالش برانگیز محصول را برای ما نمایان می کنند. دوباره وارد چرخه تغییر و بهبود و سپس تست می شویم. بررسی می کنیم که چه بخش هایی نیاز به تغییر و بهبود دارند یا چه فیچرهایی را باید به محصول اضافه کنیم و برای کم کردن پیچیدگی های محصول، چه فیچرهایی را باید حذف کنیم.

منبع: centerline.net