در پروسه طراحی محصول ابتدا لازم است تا زمینه کاری و سپس کاربر هدف مشخص شوند. در فاز انتخاب زمینه کاری، مدلی وجود دارد به نام مدل BXT که مخفف عبارات Business viability و eXperience desirability و Technical feasibility است. عبارت اول به معنی ارزش تجاری، عبارت دوم به معنی مطلوبیت برای کاربر و عبارت سوم به معنی امکان فنی است. برای طراحی و ارائه یک محصول موفق در زمینه فناوری اطلاعات، لازم است که توازن مناسبی بین این سه بخش ایجاد شود. به عبارتی، یک ایده و محصول بایستی از نظر تجاری توجیه پذیر باشد و بتوان روی درامدهای تجاری آن حساب کرد. افراد و کاربرانی باید وجود داشته باشند که تمایل و نیاز به استفاده از آن محصول را داشته باشند و در نهایت این که از نظر فنی بتوان آن ایده را عملیاتی کرد و محصول کاربردی را در اختیار کاربران قرار داد.

این ها سه رکن اصلی هر محصول موفقی هستند. اگر هر یک از این سه رکن کمتر مورد توجه قرار گیرد، ایده و محصول شما در نهایت با شکست روبرو خواهد شد. عدم توجه به جنبه های تجاری و یا اجرای فنی ضعیف و پر از ایراد، منجر به درآمد ناپایدار محصول می شود و پشتبیانی از محصول را قطع یا دچار مشکل می کند. عدم توجه به بخش تجربه کاربری محصول باعث می شود تا کاربر در استفاده از محصول احساس رضایت و موفقیت نداشته باشد و در نتیجه وفاداری وی به محصول خدشه دار خواهد شد و چه بسا سراغ محصولات جایگزین برود. رقبایی هم که این موارد را نادیده بگیرند، به سرعت از شما عقب خواهند افتاد.

در شرکت های بزرگ و بالغ، متخصصانی وجود دارند که آنالیزهای تجاری را انجام می دهند یا مدیران محصولی هستند که وظیفه ی روزانه آن ها جستجو و بررسی فرصت های جدید سرمایه گذاری است. یک طراح تجربه کاربری هم باید همکارانی داشته باشد تا به کمک آن ها به بررسی بیزینس مدل بپردازد و همواره از وجود بازار برای محصول مطمئن شود. وی اگر اطلاعات فنی نیز داشته باشد، در هنگام ارائه هر سولوشن و راه حل برای مسائل و مشکلات کاربر و بازار، جنبه های فنی آن را هم در نظر میگیرد و سعی می کند راه کارهایی بدهد که اجرایی باشند. اما باید دقت کرد که آگاهی از محدودیت های فنی، خلاقیت طراح را محدود نکند و مانع از طراحی های نو و انقلابی نشود. این یکی از توجیه هایی افرادیست که معتقدند طراح و توسعه دهنده، حتما باید دو شخص یا گروه جداگانه باشند.

منبع: Introduction to Design Thinking